دیشب ساعت از دوازده گذشته بود که با زنگ تلفن خانه دومتری پریدم !! پیش شماره شهر اهواز بود .یک تماس اشتباهی !! این شد که اجبارا 50 صفحه کتاب خواندم تا مجدادا به حالت نرمال بازگشتم . خوب وقتی انسان عزیزان سفرکرده داشته باشه آن ساعت از شب ناگهان گرفتار افکار منفی میشود!! .طبیعیست شما تا چه حد در قبال عزیزانتان احساس مسئولیت می کنید ! آیا زمان گرفتاری مرهمی بر غم هایشان می گذارید یا سرکوفت و سرزنش از شما می شنوند !؟ به خاطر می آورم .
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت